صعود خط الراس شیرباد به بینالود (جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳)

تاریخ انتشار: دوشنبه 11 تیر 1403 ساعت 09:24  
بخش: -

بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است.

گزارش اسکای رانینگ خط الراس شیرباد به بینالود به تاریخ جمعه 8ام تیرماه 1403 باشگاه کوهنورد

سرپرست : آقای علی اصغر علیزاده
پیشکسوت و حامی فنی: استاد بابایی و آقای بهرام زاده
پشتیبانی راه دور(مشهد) : آقای رضا حاج اسماعیلی
افراد همراه و همدل: آقایان غلامرضا عقیقی،پوریا آذری،مصطفی خوش قومی،امین عارفی،قاسم محمدیان،علی موسوی،جعفر مسروری و مهدی جهانگرد

ساعت 3 بامداد روز جمعه 8 تیرماه و آزادی 15،ایستگاه اتوبوس زمان و محل تجمع شرکت کننده های برنامه بود تا ما 11 نفر با مینی بوس به انتهای دره زشک،پرورش ماهی حمزه ای بریم.مینی بوس 3:15 حرکت کرد.
ساعت 3:50 تو مینی بوس شروع به صرف صبحانه کردیم و 5:05 در پرورش ماهی حمزه ای مینی بوس توقف کرد.
راس 5:20 همه تیم با آمادگی ذهنی و جسمی کامل برنامه رو شروع کردیم به سرقدمی استاد بابایی. وقتی پشت سر سرقدم های قوی و با تجربه ای مثل استاد بابایی و آقای بهرام زاده گام برداری میکنی،یعنی یک ریتم حساب شده و حرفه ای که طی سال ها تمرین تو مسیرهای کوهستانی بدست اومده که اجرای یک برنامه خوب رو تضمین میکنه و دلت محکم میشه که حداقل چالش رو داری از طرفی حمایت های فوق العاده مربی با انگیره،آقای علیزاده هم یعنی دوستان انتهای گروه از نظر روانی رها نخواهند شد و یک راکتور هسته ای به نام اصغر آقا همیشه کنارشون هست.
5:57 چشمه نهل برای پر کردن مخازن آب،توقف کوتاهی داشتیم.
اولین نقطه عطف برنامه،بلندترین نقطه خراسان بزرگ،قله شیرباد به ارتفاع 3320 متر بود،که ساعت 7:17 برای تمام اعضای گروه واقع شد.کمتر از 2 ساعت قله رو فتح کرده بودیم. برای عکس گرفتن و مقداری استراحت 12 دقیقه در قله توقف داشتیم.
7:30 "بکش گام رو ..." اصطلاح معروف اصغر آقا به گوش بچه ها رسید،وقت اش بود برای بهترین شدن خودمون،از بهترها دل بکنیم،قله شیرباد رو ترک کردیم،در دور دست ها بینالود منتظر بود.
7:53 به چشمه رسیدیم،این چشمه برای ما ارزشمند بود، چون موقعیت چشمه بعدی در جانپناه مدرس قرار داشت و این بیشترین فاصله بین چشمه های برنامه بود،مسافتی تقریبا 25 کیلومتر،مخزن های آب رو پر کردیم.
توی این موقعیت مکانی و ارتفاع،برف دیدیم؛برای ما خراسانی ها دیدن برف در ابتدای تابستان مثل رویا میمونه وشاید جذاب تر از این برف های چال شده،دیدن گله بز کوهی با بزغاله هاشون بود که به نظر میخواستن به ما چگونه دویدن در کوهستان رو یاد بدن و به همه ما انگیزه بدن تا سطح انرژی امون بالاتر بره.
برای رسیدن به اهداف دور،میشه اهداف نزدیک تر رو پشت هم گذاشت تا نهایتا به هدف نهایی برسی.مقصد شد قله ای که اسمش بود آتشگاه که وقتی ساعت 8:06 رسیدیم فهمیدیم ارتفاع اش 3210 متره. کنار تابلو توقف 15 دقیقه ای داشتیم.
8:42 از خانه برق که محل عبور خط برق فشار قوی بود گذر کردیم و همین حوالی چشمه سبز اسطوره ای از بالا دست جلوه گری می کرد.
از قله آتشگاه تا جان پناه مدرس تقریبا هر 1 ساعت توقف کوتاهی داشتیم تا همه تیم جمع بشیم و با باخبر شدن از حال هم،انرژی دادن و استراحتی کوتاه مسیر رو ادامه بدیم.
مقداری بعد ساعت 10 توقف کردیم؛این توقف ها همراه بود با گفت و گوهای مفرح و شوخی های دوستانه که به نظرم سطح بلوغ بالای مردان سخت گوش رو نشون میداد،هم جسم امون رو تغذیه میکردیم و هم ذهن امون رو.به نظر این موقعیتی که توقف کردیم،قله مرغدراز بود.
ساعت 11:05 رسیدیم به یک سنگ چین تو یک بلندی؛سرپرست میگفت این قله اسمش شاه رضاس،اما تابلو نداشت.این منطقه پوشش گیاهی بکر و متفاوتی داشت،به نظر کمتر کسی به این مناطق دسترسی داشته و به همین خاطر گیاه ها تونسته بودن بیشتر به کمال خودشون برسن و به مرحله تخم دهی و رشد کامل رسده بودن.
یکم بعد از ساعت 12 توقف کردیم،از دور نمای قله بینالود و سوزنی های اطراف اش برامون دست تکون میدان.پاکوب واضحی جلومون بود اما به نظر نزدیک ترین یا راحت ترین راه نبود،با تجربه های گروه و سرپرست با هم مشورت کردن که چه مسیری رو بریم،همگی آماده بودیم و مطیع حرف سرپرست و مربی عزیز آقای علیزاده.دامنه شمالی ای رو تراورس کردیم و بعد از عبور از یک گردنه کوچیک به جبهه جنوبی خط الراس رفتیم،منطقه ای رسیدیم که تعداد زیادی ریواس به صورت دست نخورده و در صلح کامل کنار هم به مرحله تخم گذاری رسیده بودن. کنجکاوی و مقداری هم تشنگی باعث شد تا من دست درازی بکنم و یک گل ریواس رو همراه با ساقه بلندش از گیاه مادر جدا کنم و بخورم.به ذائقه من خوش طمع و خوش آب بود. دوباره از تو گردنه تغییر جبهه دادیم و بعدش مقداری توقف کردیم،اینجا آخرین توقف ما قبل از جانپناه مدرس بود.

جلورو های گروه ساعت 13:50 به چشمه آب جانپناه مدرس رسیدن،کنار چشمه استراحتی داشتیم تا با انرژی سوزنی ها رو بریم بالا و به قله برسیم. وسط صحبت های شاد حین استراحت،آقا پوریا گفت که گوشی موبایل نوشتالژی اش تو راه از کوله اش افتاده!! آقای علیزاده گفتن که "کوهنوردها پیداش میکنن و به دستت میرسه،نگران نباش"،ولی آقا پوریا با اون گوشی پیوند عاطفی داشت(مزاح میکنم)😁.
نسبت به توقف های قبلی،اینجا تغذیه و استراحت مفصل تری داشتیم و تقریبا 14:20 همه با هم به سمت قله حرکت کردیم.
نقطه عطف دوم برنامه ساعت 15:12 رخ داد،روی قله بینالود به ارتفاع 3211 متر از سطح دریا بودیم. بیشترین استراحت رو اینجا داشتیم و دشت های سبز اطراف رو نظاره میکردیم.تقریبا 40 دقیقه قله بودیم.هیچ فرد یا گروه دیگه ای نبود.سطح انرژی ها بالاتر رفته بود و متناسب با همین موضوع شوخ طبعی و صمیمیت بچه ها هم بالاتر. 15:52 فرود اومدیم از قله.
در مسیر برگشت،آقا پوریا با آقا رضا امیدوارانه مقداری برای پیدا کردن گوشی تلاش کردن که متاسفانه ثمره بخش نبود.
برای انتهای مسیر فرود،تصمیم بر این بود که مسیر جان پناه ایمانی نریم و از دره ای با شیب کمتر خودمون رو به محل توقف نیسان برسونیم.ساعت 18 ابتدای دره منتظر شدیم تا همه تیم برسن و بعد دره رو پایین بریم. ساعت 18:30 سوار بر نیسان خوشحال و خندان به سمت روستای فریزی و مینی بوس به راه افتادیم. بین راه 7 نفر از دوستان کوهنورد از باشگاه چکاد با ما همراه شدن.این مسیر خاکی با چالش شاخ و برگ درخت و دست اندازهای سنگین و پیچ های کوچیک و تیز همراه بود که با خنده رویی و آواز خوندن علی جان و شیطنت های کودکانه با لذت گذشت.
19:45 سوار مینی بوس شدیم و بدون توقف به سمت مشهد راه افتادیم.

همون اوایل راه افتادن مینی بوس،متوجه شدیم که گوشی آقا پوریا گم نشده بوده،بلکه تو جیب کوله اش بوده.
صمیمی ترین فرد گروه دوست داشتنی کولاک که تو برنامه نبود،ولی دلش خیلی با ما بود،پشتیبان فرهیخته امون،آقا رضا حاج اسماعیلی بود که در مسیر همیشه از موقعیت و تمام شرایط تیم و اعضا اطلاع داشتن. ایشون طی تماس تلفنی با اصغر آقا،به همه تبریک گفتن و به ما هم از رخدادهای اون روز گزارش دادن؛همه بچه های گروه کولاک،به ویژه دوستان این برنامه،قدردان زحمت های این بزرگ مرد مروج ورزش و اخلاق هستن.
توی مینی بوس مشغول خوردن و گفت و گو شدیم و من چیزی از زمان متوجه نشدم،در حالی که تقریبا 2 ساعت ما تو راه بودیم تا دقیقا به نقطه ای برسیم که سوار مینی بوس شده بودیم.
هر انسانی منحصر به فرده و خصوصیات اخلاقی متمایزی داره،مثل آقا پوریای مهربان،که همیشه با مهربانی خاصی خوراکی های خوشمزه ای بین بچه ها تقسیم میکنه و یکی از دلسوزان و حامیان همه بچه های گروه تو همه زمینه ها بوده. حین نیسان سواری هم آقا پوریا اطلاعات مفیدی درباره تعریق و جلوگیری از عرق سوز شدن در اختیار همه گذاشت. تشکر از این مرد مهربان،کوچیک ترین کاری هست که از دست همه ما برمیاد.
یک دوست تازه وارد شده که به نظر جوان ترین فرد گروه هم هست،وعده شیرینی به همه داد😁،شیرینی که طعم میوه ای داره.مهدی جان بچه ها منتظر هنرنمایی شما هستن😉🌺.
هنوز انرژی ها بالا بود و سطح  مزاح ها و شدت خنده ها این موضوع رو نشون میداد،در واقع این برنامه دیوار ما نبود که ما رو به مرحله سختی بکشه. رویاها،بوسیله نظم دادن به کارهایی که برای محقق شدن اون لازمه،بدست میان. قطعا این سطح انرژی بعد از اجرایی کردن یک برنامه شاخص،بدون کوچکترین دغدغه، یک شبه بدست نیومده،بلکه حاصل چندین سال تمرین و تکرار منظم در شرایط مکانی،زمانی و آب و هوایی مختلف و پیگیری های مستمر و سرسختانه مردان بزرگ گروه "دو کوهستان کولاک" هست،تو گروه اسم این دسته از افراد رو میگن"نافام" و این افراد مثل درجات نظامی دارای سطوح مختلفی هستن😉🤩😁.ما تو این گروه فقط با هم برنامه دویدن نداریم،ما با هم زندگی میکنیم و به این گروه تعلق خاطر داریم.

اتمام برنامه 21:42 ،آزادی 15،جنب ایستگاه اتوبوس.

کل مسافت پیموده شده: 45 کیلومتر
صعود کل: 2800 متر
فرود کل:2850 متر
زمان کل مسافت طی شده : 13 ساعت و 10 دقیقه
بماند به یادگار،کوچیک همه ... جعفر🙂